سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 6440

  بازدید امروز : 13

  بازدید دیروز : 1

پیامبران زمان ما

 
آزمند بودن ، جاودان بندگى نمودن است . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: ج . ی ::: پنج شنبه 84/10/15::: ساعت 11:55 عصر

جناب مهندس تناوش تحصیلاتش را در هندوستان و آمریکا تمام کرد و بعد از هفده سال دوری به ایران آمد و استاد دانشگاه پلی تکنیک شد . او می گوید منزلم در باغ صبای تهران بود وقتی از آمریکا برگشتم طبق عادتی که در آنجا پیدا کرده بودم نماز نمی خواندم یک شب مهمان دایی ام حضرت حجة الاسلام حاج میرزا ابوالقاسم لواسانی بودم . صبح نزدیک طلوع مرا بیدار کرد و فرمود : ( مگر نماز نمی خوانی نزدیک است آفتاب طلوع کند . من هم از روی خجالت بلند شدم و وضوئی ساخته و نماز صبح را بجا آوردم . ایشان با سخنان مرا وادار کرد که از این به بعد نمازم را بخوانم ، ضمنا اذکاری به من داد و تاکید کرد که آنها را بخوانم و مرا راهنمائی کرد که برای  اقامه نماز به مسجدی  که علامه طهرانی اقامه نماز و سخنرانی می کردند بروم ، دایی ام بعد از مدت کمی فوت کردن ولی من باز هم به پای منبر علامه  طهرانی می نشستم و سخنانش مرا تحت تاثیر خود قرار داده بود ، یک شب چنان سخنانش در روحیه من اثر کرد که وقتی برگشتم دست به شام نزدم و گوشه ای نشستم و بر عمر تلف شده ام غصه می خوردم و احساس بیهودگی می کردم و گریه زیادی  کردم و چنان احساس پوچی در من زیاد شد که تصمیم گرفتم جهت خلاصی ، خودم را از تراس منزل پایین بیندازم تا از این عذاب وجدان راحت شوم ، با این تصمیم به طرف تراس رفتم که یکدفعه احساس کردم آقای بلند قدی با لباس سفید از دور مرا گرفت و به زمین نشاند وقتی به خود آمدم از آن آقا اثری نبود ، ولی روح جدیدی در خود احساس کردم و خودم را سبک دیدم ، فردا شب که به مسجد علامه طهران یرفتم ، بعد از نماز علامه طهرانی با حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا معین شیرازی صحبت می کردند من توجه شدم پیرامون یکی از اولیاء خداست که درهمدان می باشد و جناب حاج آقا معین قصد دارد که خدمت ایشان برسد ، هنگامی که با ماشین حاج آقا معین را می رساندم گفتم من هم علاقه دارم با شما خدمت این شخص در همدان برسم ، ایشان هم موافقت کرد . ما با آقای معین به همدان رفتیم و درب منزل آقا را زدیم و خود آقای انصاری ( آیت الله شیخ جواد انصاری همدانی )

آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی<br/ onload=در حال قنوت" src="http://www.salehin.com/fa/photo/ansari/thumbs/i2.jpg" width=294 border=0>

 آمدند و به محض اینکه درب را باز کردند ، من دیدم همان آقایی است که آن شب مرانجات داد . در همان دیدار چنان مهندس تناوش شیفته آقا می گردد که از حاج معین سوال می کند که آیا این آقا دختری  در سن ازدواج دارند و بدین ترتیب با واسطه حاج آقا معین ، ایشان افتخار دامادی آیت الله انصاری را پیدا می کند و بعدها در اثر تعلیمات آیت الله انصاری از اوتاد روزگار می گردند .

به نقل از کتاب در کوی بی نشانها  ، انتشارات نهاوندی ، چاپ اول 1377 ، ص 102


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم

 

حضور و غیاب

 

بایگانی

 

اشتراک